و میخوای همه انچه که درونت می گذره رو به زبون بیاری

یا بیریش روی کاغذ تا خالی بشی و بتونی یه کم راحت تر

نفس بکشی ، دست به قلم میشی و میای شروع به

نوشتن کنی ، یهو قفل می کنی ، ذهنت هنگ می کنه

کلمه ها و افکارت فرار میکنن...

خوب میدونی چی میخوای بگی یا بنویسی اما هر چی

به مغزت قشار میاری نمی تونی عنوانش کنی اینجوریه

که بازم به اجبار تو خودت سرکوبش می کنی و توی

دلت دفنش میکنی کنار تمام حسرت ها و حرفای دیگت

که خیلی وقته تلنبار شده میری تو کما .....

مرگ مغزی و تمام... !!
 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,

] [ 18:2 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

گاهی وقتها نوشتنت نمی آید...

قدم زدن را هم دوست نداری...

از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد...

خسته نیستی...

دل زده نیستی..

... اما تا دلت بخواهد غــــم داری...

بعضی وقتا حالتان مثل همیشه ی من است!!!

دلم هیچی نمیخواد...

قدری آرامـــش ذهـــنی....

 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,

] [ 17:59 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

به اسمش نگاه کردمو

اشکام دونه دونه میریخت

نگاهمو ازش برداشتم

تمام دلم اشوب بود

لبامو گاز گرفتم

اشکام خیلی سریع میریختن

نمیدونستم باید چیکار کنم

میترسیدم

دستام میلرزید

به عکسش نگاه کردم

ای وای

چم شده؟

فقط چند روزه نیست

فقط چند روزه باهاش صحبت نکردم

من و اون که...

پس چرا من...

خدایا این چه حالیه؟

نکنه...

نه امکان نداره

به خودم تو اینه نگاه کردم

سرمو تکون دادن به این معنا که نه

دیگه نه

نکنه نمیدونی تو حق نداری...

سرمو پایین انداختم

بغضم رو فرو دادم

چشام پر اشک شد
 

چشام رو بستم تا ریختن اشکای خودم رو نبینم

دوباره نگاه به اسمش انداختم

دوباره صحبتاش رو مرور کردم

یه نا اشنا که خیلی شبیه خودم بود

یه....

بلافاصله بلند شدم

پشت به اسمو عکسش کردم

سرموگرفتم بالا

نفس عمیقی کشیدم

بغضم رو فرو دادمو

اشکام رو پاک کردم

همون طور که لبام میلرزید گفتم

تو

تو

این حقو نداری

این حق و نداری که وابسته شی

این حق و نداری که بخوای دوسش داشته باشی

تو این حقو نداری

و بعد دوباره چشامو بستم

تکیه به دیوار نشتم و زانوهامو بغل کردم

تا جایی که تونستم اشک ریختم

هراز گاهی با چشای پراشکم نگاهی از روی حسرت به اسمو عکسش مینداختم

نگاهمو به اسمون دوختم

خدا یا چرا...؟
کاش....

 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,

] [ 17:53 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

کمبود خواب

با یک روز مرخصی حل می شود.

کمبود وقت

با مدیریت زمــان.

سایر کمبود ها نیـــز علاجی دارند


با کمبود دست هایت چه کنــم ؟!!!

+_+_+_+_+

نیمه ی پر لیوان عشقمان رو ببین:

من…

تو…

چای شیرین…

تو هم میزنی

من حل میشوم!!

عشق میماند و لیوان و تو

همین….
+_+_+_+_+

نامه ای خواهد رسید از ناکجا آباد اما برای تو،

فقط برای تو،

شاید قصه ای باشد از امید بی کران،تنها ایمان بیاور به وجود پستچی مهربان آسمان!!!

+_+_+_+_+

باید ببینمت !

چرا که روی نوار قلبی ام

پیوسته نام تو بود

و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .

تو را تجویز کرده است ! ! !

بیا ، تا دیر نشده .

+_+_+_+_+

آنگه که تنهایی تو را می آزارد

به خاطر بیار که خداوند

بهترین های دنیا را

تنها آفریده است…

+_+_+_+_+

دلم برایت تنگ شده !

می خواهم آنقدر اشک بریزم

تا غبار فاصله از قلبم تمیـــز شود .

ولی می ترسم …

” تهران” ، ” ونیــــز” شود !!

+_+_+_+_+

قرارمان یک مانور کوچکبود
!
قرار بود…

تیرهای نگاهت مشقی باشد
!
اما ببین
،
یک جای سالم برقلبم نمانده است!!!

+_+_+_+_+

ساعت از نیمه شب گذشته است و من به این می اندیشم :

اگر کاری که ” عشق ” با من کرد با تو می کرد

چند روز دوام می آوردی ؟؟؟؟

+_+_+_+_+

باور کن

“عین”، “شین” و “قاف”

جدا از هم که باشند

هیچ خاصیتی ندارند!

اما در کنار هم ، معجزه می آفرینند.

درست مثل من و تو !!!

+_+_+_+_+

وقتی گرفته ای ،

وقتی که ناخوشی

وقتی شبانه روز فقط

وقت می کشی ،

دستامو پس نزن

پای دلم بشین

یک بار ، یک نفر هم غیر خودت ببین !

+_+_+_+_+

بعد از تمام باران ها

بعد از برف ها

حرف ها…

حرف ها…

توخواهی آمد!

قول داده بودی.

خاطرت هست؟!

+_+_+_+_+

درست یک روز است که یکدیگر را ترک کرده ایم…

ولی بی تو لحظه ها آن قدر دیر میگذرند

که میخواهم فردا…

سالگرد جداییمان را جشن بگیرم !

+_+_+_+_+

فقط یک روز در خیابان لبخند بزن! شاید کسی

در انتظار معجزه ای از جانب خدا باشد!!!

+_+_+_+_+

نام عشق همواره مقدس است

چه خدایی باشد،

چه آسمانی،

چه زمینی،

چه زیر زمینی

+_+_+_+_+

تو را به دادگاه خواهم کشید…

شاید به حبس ابد محکوم شوی

جزئیات جنایتت معلوم نیست

اما

اثر انگشتت را …

روی قلبی شکسته یافته ام!!!

+_+_+_+_+

می گفتی که طراوت باران من را به خاطرت می آورد

و سخاوتش سرزمین قلبهارا آرام می سازد

اما؛ امروز سیل همه چیز را با خود برد

یاد حرفهای روز آخرت افتادم!

+_+_+_+_+

باران می بارد .

با این دونفره بودن هوا ،

من ، تنها …

تو ، تنها …

+_+_+_+_+

اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای

به خاطر بیاور زیباترین صبحی

که تا به حال تجربه کرده ای

که مدیون صبرت در برابر سیاه ترین شبی هستی

که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دیدی

+_+_+_+_+

چرا این گونه است؟

نمی دانم چرا این گونه است

وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی

اما دلت بسته به مهر دیگری است بی اعتنا

می گذری و عاشقانه به کسی مینگری که دلش

پیش تو نیست

+_+_+_+_+

از وقتی فراموشم کردی

زیباتر شدی!

دروغگوها را باید فراموش کرد!

امشب اعتراف می کنم

به تنها دروغی که گفتم:

“من نیز فراموشت خواهم کرد!!!”

+_+_+_+_+

چند سال پیش وقتی که ترکم می کردی

گفتی که از یاد ببرم هر آنچه بینمان بود

من نیز اسمت را بر در و دیوار نوشته ام

تا خاطرم باشد که باید…

فراموشت کنم!!!

+_+_+_+_+

تنهایی آدم را حشره شناس میکند

حتی نایاب ترین عنکبوت های دنیا هم

در اتاق من تار تنیده اند

+_+_+_+_+

می دانی …

پزشکان که هیچ،

حتی مأموران “بازیافت” هم

از این قلب شکسته،

قطع امید کرده اند!!!

+_+_+_+_+

قلاده سگ ها را گشوده ام …

امشب حوالی قلب من …

پرسه نزن …

+_+_+_+_+

قصری ساخته بودم برایت

از جادویی ترین شاخه های گل سرخ اما تو به

لطافت یک تراکتور از روی آن گذشتی 

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,

] [ 15:14 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

مــَـن کــه بِــ ــــ ــ ـرومــ

جـــا بـــرای خیلــی هـ ــ ــا بــاز مــی شــود تــوی دِلتــ ـــ ــ

اِنگــــار زیــــادی جــــا گِـــرفتــه امــ

رای دلم گاهی مادری مهربان می شوم
دست نوازش بر سرش می کشم و می گویم: غصه نخور عزیزکـــــــــــــم می گذرد …

برای دلم گاهی پدر می شوم
خشمگین می گویم: بس کن دیگر بزرگ شدی …

گاهی هم دوستی می شوم مهربان
…دستش را می گیرم و می برمش به باغ رویا، کنار تو
دلم از دست من خسته است…

روحم باکره بود ٫

این غم ها ونگرانی ها ٫

فرزند نامشروع

خوابیدن با خیال توست!!

خستــ ــه ام

از تــمــ ـام نـشـنـیـدنـ ـهــای تـــو

از تمــ ـــام ســکـ ــوت هــای خـــودم

از زن بودنـــم

از مــرد بــودنـت

خســـته ام از تمـــامـ بودنـمـــ…

از گـونـه هـای مـن

گلـی نـمی شکفد

بــا ایـن بــاران هــای شــور . . .!!

گُلــــی خُشکیـده امــ

میـــانــ دَفتـــر بـــاد

کـــاش …

در خـــاطـــر کســی بــــودمــ !

سقف آسمان دلم سخت ترک برداشته

قدری آرام ترقدم بردار…!

سقفش به جهنم…

می ترسم پای تو را بخراشد.!!

مِــداد رنگـــی هایــَـم

را پــَـس بـده ..

قلــــبــ ِتــــو قــِـرمـِــز نیستــ بـــایـد سیـــاهــش کُنـــمـ

محض خاطر آن همه دیروز نرو

کمی تحمل کن

ببین قطره های باران وقتی از هم جدا می شوند

چه زود می میرند !

وای ازآن نیمه شبی که برخیزم تورا بخواهم وخودم رادرآغوش دیگری بیابم 

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,

] [ 15:11 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

“”سرآغاز نامه عاشقانه ، با نام تو مینویسم صادقانه..ای هم نفس من…هم قفس من…
از عشق مینویسم ،از محبتهایت ، تا پای جان مینشینم چشم به راهت،ای همه بهانه..
مینویسم یک کلام ، عاشقانه : دوستت دارم…
یک نفس در این نامه ، بی بهانه فریاد میزنم که تا آخرین نفس همنفس تو هستم..

می نویسم تا شاید اندکی بکاهد از اندوه بی پایان قلبم را..
مینویسم این نامه عاشقانه را که بگویم همیشه به یاد ت هستم ، ای نازنین!
با قلمی از جنس محبت ، با احساسی به قشنگی عشق ، با یک دنیا حرفهای عاشقانه از قلب مهربان تو مینویسم بی بهانه ، که بی نهایت تا قیامت دوستت دارم…
اینک که از تو مینویسم ، برای تو مینویسم ،به یاد تو مینویسم… نامه از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده ….بهانه چشمهایت را دارد..
دلتنگت هستم عزیزم ، دلتنگی را از جملاتی که برایت در نامه نوشته ام میتوان حس کرد…نامه ام پر از بهانه است…. ای تنها بهانه برای بودنم….

سراسر نامه حس کن درد دل مرا…چقدر تنهایم…بی چشمهایت تنهایم…

بهانه دستهایت را دارد این دستهایم…

ای بهونه من ….
مواظب دلت باش ای بهترینم …

دلتنگی بد دردیست!”"” 

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,

] [ 15:9 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

 

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم

حالا یک بار از شهر می رویم …

یک بار از دیار …

یک بار از یاد…

یک بار از دل …

و یک بار از دست … 

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,

] [ 15:7 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

هـــی کـــافـــه چـــی!

دستـــور بــده

سیـــگــار بیـاورنــد

… و پاســور هـــم…

و مـــردهـا را دور میــز مــن جمـع کــن! …

بگــو بنــوازنــد……..
.
.
.
شایـــد غیرتــی شـــد و بــرگشت!!

یکــ فنجآن چاے داغ

وَ نگاهِ خیره اَمــ به آن

که عرق بــِ چهره فنجآن نشانده!

از این چاےِ داغ همــ کمترے آیا؟

که حتے ضجه هایمــ نیز مانعتــ نشد

چه رسد به عرقِ شرم کردنتـــ از هُرمــِ نگاهم!!!

دل درد گرفته ام از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـیده ام

و تو

ته هیـچـکدام نـبـودی

میخواهم قهوه بخورم

تلخ است

لطفا کمی به فنجانم نگاه کن

ما همیشه به اندازه ی

یک فنجان چای شیرین وقت داشتیم

ولی …

هیچ گاه حرفی جــز

تلخی جدایی ها نزدیم !!!ـ

دارم با نبودنـَتـــ کنار مے آیـَم

فقط

با بودنـَتــ کنارَش

کنار نمے آید دلـَمـ

درد ، مرا انتخاب کرد

من ، تــــو را

تـــــو ، رفتن را


آسوده برو ! دلواپس نباش

من و درد و یـــــــادت تا ابـــــــد با هم هستیم

دنیای من

پر از دستهایست

که خسته نمی شوند

از نگه داشتن

نقاب ها . . . !



آنقدر پیش این و آن از خوبی های نداشته اش گفتم که…

وقتی سراغش را میگیرند،شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت…

ارزان تـر از آنچــه فکــرش را بکنی بـــودیــ ؛

امـــا بــرای مــن .. گـــــرانــ تمــام شدیــ!

دیر کرده ای

ساعت دلهره ام

میزان است

سـلامتی اونـی که رفتــ . . .

سلامتی اونی که قلبــم رو شکستــ. . .

سلامتی منی که قــــراره همیشــه تنهــا بــاشـمـ . . .

نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .



کلاغ پـَر…؟؟

نه کلاغ را بگذاریم برای آخر …

نگاهت پـَر ……

خاطراتت هم پـَر صدایت ؛

پـَـــر کلاغ پـَر..!؟؟

نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخـــر …

جوانی ام پـَر خاطراتم پــَر من هم …

پــَـــــر حالا تو مانده ای و کلاغ ؛

که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید

آنقــدر مــــرا سرد کـــرد ؛

از خــــودش .. از عشـــق ..

کــه حـــالا بــه جـــای دلبستن ، یــــخ بستــه امـ!

آهــــای !!! روی احســاســم پــا نگذاریــد ..

لیـــز می خوریــد .!.

درحال تماس…..

ساعتهاست پشت خط

به صدایی گوش می دهم که آرامم نمی کند

که دلداریم نمیدهد

که …حتی ساکت نمی شود


…خدایا…!

چرا مدتیست مشترک مورد نظر خاموش است؟

کسی چــه میــداند امــروز چنــد بار فــرو ریختــمــ ..

از دیدنــ کسی کــه ،

تنهــا لبــاسش شبیــه به ” تــو ” بــود!

دو رکعت گریه

برای خاطره هایم

یک قنوت سکوت

برای یادت

دو سجده بی قراری

برای عشق برباد رفته

یک تشهد

برای مرگ دلم 

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,

] [ 15:4 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

 

 وقتی چشمـ ـانمــ را روی همــ می گذارمـــ

خوابـــ مـ ـرا نمی بــ ـرد

تــ ـو را می آورد !

از میانــ فرسنگــــ ها

فاصلـ ـ ـهـ ...!

[ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,

] [ 12:25 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

وقتي که همه چيز را به گند کشاندي...

ديگر عشـــــــــق را به گند نکشان !!

لطفا . . .سکوت کن وقتي حرمت کلمات را نميداني...

 هیــــــــــــــــــــــــ​ـــــــــس ... 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:,

] [ 12:46 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

 اینایی که هیچوقت موهاشون بلند نیست...

اینایی که صداشون مردونست...

اینایی که وقتی ازشون جدا میشی تا یه ساعت دستات بو عطرشونو میده...

همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت اس ام اس میدن دوست دارم.

... اینایی که وقتی ازت دلخورن باهات حرف نمیزنن دوست داری محکم بغلشون کنی...

اینایی که شبا موقع شب به خیر گفتن میگن مال خودمی...

اینایی که بددهن نیستن وقتی فحش ازت میشنون میگن بی ادب...

اینایی که دستاشونو با دوتا دستت باید بگیری...

همونایی که وقتی عصبانی میشی و داد میزنی بغلت میکنن و میگن باهم حلش میکنیم...

اینا خیلی دوست داشتنین..

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:,

] [ 12:26 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ ا...نسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه ان دوره گرد خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم

آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست !!! 

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,

] [ 10:53 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

باران باشد...
تو باشی...
یک خیابان بی انتها باشد...
به دنیا می گویم خداحافظ ! 

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,

] [ 10:50 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

 

خـــــسته اَم !
از این دلـــــداری هـ ـایِ مـــــجازی
دلـــم شــــانه هـــــایِ حــــقیقی می خــــواهد ! 

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,

] [ 10:47 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

 

وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !


فکر نکن که فراموشت کرده ام ....


یا دیگر دوستت ندارم !


نه ....


من فقط فهمیدم :


... وقتی دلت با من نیست ؛


بودنت مشکلی را حل نمی کند ،


تنها دلتنگترم میکند ... !!! 

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,

] [ 10:44 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

زندگی در حال بارگیری است، لطفا صبــــر کنید...
...
اینجا سرعت خوشبختی بسیار کـــــم است...!!!

تا زندگی ات لود شود ...

عمـــــــرت تمام شده...!!!

 

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,

] [ 10:15 ] [ perancess&MohammadReza ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه