دِلَم مے خواهَد گاهے وقـ ـت هـ ـآ بـ ـه جاے ایـ ـن سُکوت لَعنَتے بـ ـه جاے این "خفه خوـن" گرفتَن هـ ــآے هَمیشگے توے چَشمهایَت زُل بِزنَم تـ ـآ نِگاهَم عُمقِ عــــشـقَم را فریـ ـآد بِزَند 

عـاشق ان لحظہ ای هستـم کــه خـط بــہ خـط میـــخوآنی حرف هآی دلـم رآ و پــر میشــوی از احساس و لـبخـند میــــزنی هـمیشہ بــخـند بــرآی مـن که در انحنــای خوش رنگ لـبخندت جان میسپارم . .. 

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟
پیش‌بینی‌اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی می‌کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود 

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا.. 

ایـن روزهــا
قــدم کــه مــی زنـم
مــنـحـرف مــی شــوم بــه ســمـتِ چــپ...
درقــ♥ـلـبِ مـــن چــیــزی
ســنـگـیـنی مــی کــنـد مـــدام!
جــــای تــ♥ــو خـــوب اســت؟!! 

چه سخت ..
هم پاییز باشد !
هم ابر باشد !.....هم باران باشد ..!
هم خیابان ِ خیس باشد ..
امـــــا..
... ... ... ... نه تـــــو باشی ... ...
نه دستی برای فشردن باشد !..
نه پایی برای قدم زدن باشد و ..
نه نگاهـــی برای زل زدن.. 

پـشـت یـك هـزار تـومـانـی نـوشـتـه بـود
پـدر مـعـتـادم بـرای هـمـیـن پـولی كـه پـیـش تـوسـت
یـك شـب مـرا بـه دسـت صـاحـب خـانـه مـان سـپـرد...
خـدایـا چـقـدر مـی گـیـری ... !!
کـه بـگـذاری شـب اول قـبـر قـبـل از ایـنـکـه تـو ازم سـوال کـنـی ،
مـن یـه چـیـزایـی ازت بـپـرسـم 

وقتی می گویم دوستت دارم
نگو تکراریست
شاید ... روزی برسد که نباشم تا تکرارش کنم.. 

امشب خسته تر از هميشه ام...
کاش ميشد روي برگي مينوشتم..
سر تختم ميگذاشتم..
خدايا خسته ام....
فردا بيدارم نکن.... 

صدایت میکنم هر شب ،
تو هم امشب صدایم کن تو مغروری ،
غرورت را فقط یک شب فدایم کن...